قوله تعالى: و لما جاءهمْ کتاب منْ عنْد الله کتاب اینجا قرآن است میگوید چون کتاب ما قرآن با محمد بایشان آمد، کتابى که موافق توریة و انجیل است، از آن روى که در بیان اصول دین خداوند همه یکسان‏اند و موافق یکدیگر. و الیه الاشارة بقوله عز و جل شرع لکمْ من الدین ما وصى به نوحا الآیة و گفته‏اند مصدق لما معهمْ معنى آنست که قرآن راست دارنده و استوار گیرنده توریة است که در توریة بیان نعت محمد و تحقیق نبوت و رسالت وى بود و قرآن بر وفق آن آمد، پس آن را مصدق باشد و گواه راست.


و کانوا منْ قبْل یسْتفْتحون على الذین کفروا حقیقة الفتح النصرة، و هو على ضربین من دینى و دنیوى. فتح. بر دو قسم است: یکى آنست که الله تعالى بنده را نصرت میدهد در کار دینى تا در علم و هدایت و راه آسایش بروى گشاده شود، و الیه الاشارة بقوله تعالى إنا فتحْنا لک فتْحا مبینا و بقوله تعالى فعسى الله أنْ یأْتی بالْفتْح أوْ أمْر منْ عنْده. قسمى دیگر فتح دنیوى است که الله بنده را نصرت میدهد در کار دنیوى تا در لذت و راه آسایش بروى گشاده شود، و الیه الاشارة بقوله تعالى فلما نسوا ما ذکروا به فتحْنا علیْهمْ أبْواب کل شیْ‏ء. اما سبب نزول این آیت آن بود که سعید جبیر گفت: در جاهلیت جهودان ساکنان مدینه بودند، و کفار عرب بجنگ ایشان بیرون آمدند، و ایشان را در مدینه قلعتها بود استوار کرده و محکم، چون با عرب جنگ در پیوستندید اگر هزیمت بریشان آمدى به قلعتها پناه گرفتندى و عرب بپایان قلعه نشسته و ایشان را حصار میدادندى. چون کار بریشان تنگ شدى و ضعف ایشان پیدا گشتى، دستها برداشتندى سوى آسمان و به محمد که رسول آخر الزمان است نصرت خواستندى و گفتندى اللهم انا نستنصرک بالنبى محمد عبدک و رسولک نزلنا هذا البلد ننتظر زمان الخروج فننصره بار خدایا دانى که نشسته‏ایم در این شهر منتظر پیغمبر آخر الزمان محمد عربى، نشسته‏ایم تا بیرون آید و او را یار باشیم و نصرت دهیم، و پیغامش استوار گیریم، خداوندا بحق وى که ما را بر دشمنان نصرت دهى، رب العالمین گفت فلما جاءهمْ ما عرفوا کفروا به چون بایشان آمد آنچه شناخته بودند و دانسته و از کتاب خوانده که حق است و راست، اول کسى که کافر شد ایشان بودند، هم پیغام را و هم رساننده فرمانرا بدروغ داشتند.


سلمة بن سلام از بدریان بود گفت جهودى بنزدیک ما بود گفت: «اظلکم زمان نبى الحرم الذى یرکب البعیر، و یلبس الشملة، یأکل الکسرة، و یقبل الهدیة، و لا یأکل الصدقة.» اینک روزگار پیغامبر آخر الزمان در آمد، وقت بیرون آمدن وى در رسید آن پیغامبر که ننگ ندارد و بر شتر نشیند و شمله در پوشد، و نان ریزه پیش نهد و بخورد، و هدیه قبول کند، و از صدقه هیچ نخورد. و آن گه گفت و ان یکن منکم احد یدرکه فهذا. و اشار الیه اگر کسى از شما او را دریابد این مرد باشد یعنى سلمة، قال سلمة فلم یلبث ان قدم رسول الله ص، قلنا له و الله انه لهو؟ قال نعم و لکنى لا ادع الیهودیة سلمة گفت بسى بر نیامد که رسول خدا بما آمد و پیغام حق آورد، و ما گفتیم آن جهود را که و الله این پیغامبر آنست که تو گفتى و جزوى نیست، جهود گفت آرى هموست که من گفتم، و لکن من دین جهودى بنگذارم.


صفیه بنت حیى بن اخطب گفت: که چون مصطفى ع در مدینه آمد پدرم حیى بن اخطب و عم من ابو یاسر اخطب هر دو بامداد بغلس بیرون شدند بقصد آن تا بدانند که محمد پیغامبر هست یا نه. گفت بوقت آنکه آفتاب فرو شد بخانه باز آمدند شکسته و کوفته غمناک و حزین، و ایشان مرا مى‏نواختندى نیک هر بار، آن ساعت که پیش ایشان رفتم بر عادت خویش و بمن التفات مى‏نکردند، و هیچ مرا نمى نواختند، و از اندوه و دلتنگى پرواى من خود نداشتند. آن گه بو یاسر به پدرم حیى میگفت أ هو هو؟. گویى او اوست؟ پدرم گفت نعم و الله قال و تعرفه و تغشه؟


قال نعم، قال فما فى نفسک منه؟ قال عداوته و الله ما بقیت.


رب العالمین ایشان را گفت فلعنة الله على الکافرین لعنت خداى بر کافران، و لعنت راندن باشد و ناپذیرفتن، چون ایشان را در ازل رانده بود آن شناخت و دانش که ایشان را بود هیچ سود نداشت. «من قعد به جده لم ینهض به جده» کار جد ازلى دارد نه جد حالى، آنجا که عنایتست پیروزى را چه نهایت است، جهودان که معرفت و دانش داشتند چون عنایت با ایشان نبود آن معرفت ایشان را و بال بود، و سبب عقوبت و نکال بود. لعنت خداوند بریشان و خشم بر سر خشم جزاء ایشان، و صعالیک المهاجرین نادان‏ فرا سر کتاب و سنت شدند، چون عنایت ازلى با ایشان بود کار ایشان بجایى رسید که مصطفى ع با ایشان نصرت میخواست بر دشمن. در خبرست که کان یستفتح بصعالیک المهاجرین و صعالیک المهاجرین ایشانند که رسول خدا ایشان را صفت کرده در آن خبر که ثوبان روایت کرد


قال قال رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم «حوض ما بین عدن الى عمان شرابه اشد بیاضا من اللبن و احلى من العسل، من شرب منه شربة لا یظمأ بعدها ابدا و اول من یرده صعالیک المهاجرین. قلنا و منهم یا رسول الله؟ قال الدنس الثیاب الشعث الرووس الذین لا تفتح لهم ابواب السدد و لا یزوجون المنعمات الذین یعطون ما علیهم و لا یعطون ما لهم.»


بئْسما اشْتروْا الآیة بئس یستعمل فى مجموع المذام کما ان نعم یستعمل فى مجموع المحامد، و معناه بئسما باعوا به حظ انفسهم من الثواب بالکفر بالقرآن به بد چیزى خویشتن را بفروختند و ثواب آن از دست بدادند، که به قرآن کافر شدند.


رب العالمین میگوید آنچه کردند ببغى کردند و حسد بردند که ما نبوت بفرزندان اسماعیل دادیم نه بفرزندان اسحاق، ذلک فضل الله یوتیه من یشاء، این نبوت و رسالت فضل و کرم خداوندست، آن کس را دهد که خود خواهد. و قال تعالى الله أعْلم حیْث یجْعل رسالته و معنى بغى حسد است تا در دلست آن را حسد گویند و چون ظاهر شود بغى گویند و این حسد آفتى عظیم است در راه مومنان، آن را که حسد بیوکند هیچ عبادت و طاعت او را بر ندارند.


الحسد یأکل الحسنات کما تاکل النار الحطب.


ابلیس افتاده حسد بود لا جرم عبادت چندین هزار ساله او را از وهده لعنت بیرون نیاورد، و زلت آدم که از شهوت بود نه از حسد توبه وى لا جرم مقبول گشت، و کار وى آسان شد، انس مالک گفت مصطفى ع با یاران نشسته بود گفت: «یطلع علیکم الآن رجل من اهل الجنة»


هم اکنون مردى از اهل بهشت درآید، مردى انصارى درآمد و نعلین در دست چپ داشت و آب از محاسن وى قطره قطره مى‏افتاد، از تجدید وضوء، آن روز گذشت، دیگر روز مصطفى ع هم چنان گفت و همان مرد در آمد هم بر آن صفت، سدیگر روز همین حال برین نسق برفت. عبد الله عمرو عاص گفت من بهانه گرفتم و بخانه آن مرد انصارى رفتم، و سه شب با وى بماندم، و در اعمال وى اندیشه میکردم، ندیدم از وى عمل بسیار، اما اندر میانه شب هر گه که بیدار شدى ذکرى و تسبیحى بر زبان وى برفتى، و بوقت نماز بامداد برخاستى و وضویى تمام کردى. پس عبد الله گفت چون عبادت فراوان از وى ندیدم آنچه شنیده بودم از مصطفى ع با وى راندم و گفتم چه عمل دارى بیرون ازین که موجب این ثواب است؟ قال لا اجد فى نفسى غلا لاحد من المسلمین، و لا احسده على خیر اعطاه الله ایاه. قال له عبد الله هذا الذى بلغک و هى التى لا نطیق.


فباو بغضب على‏ غضب دو خشم خداوند بریشان: یکى بدانک به عیسى کافر شدند، و دیگر آنکه به محمد کافر شدند. سدى گفت یک خشم بدانک عبادت گوساله کردند، دیگر آنک با محمد کافر شدند و قرآن قبول نکردند. و گفته‏اند: یک خشم بدانست که به محمد کافر شدند، و دیگر بآنک گفتند ید الله مغْلولة ید خداوند بسته است، که روزى بر ما تنگ کرده است، و نبوت از ما باز گرفته، رب العالمین گفت غلتْ أیْدیهمْ دست ایشان به بستند تا هرگز ازیشان کسى نبینى که نفقه فراخ کند بر خویشتن یا بر کسى، مگر اندکى، و لعنوا بما قالوا و لعنت کردند بریشان بآنچه گفتند، آنکه گفت بلْ یداه مبْسوطتان بلکه دو دست خداوند گشاده است، نفقه میکند چنانک خواهد، ید اثبات کرد و غل نفى کرد. و روایت درست است از مصطفى ع که گفت ید الله ملأى لا تغیضها نفقة سخاء اللیل و النهار. أ رأیتم ما انفق منذ خلق السماوات و الارض؟ فانه لم ینقص ما فى یمینه، و عرشه على الماء، و بیده الأخرى المیزان یخفض و یرفع. آن گه گفت و للْکافرین عذاب مهین تا بدانى که عذاب موحدان تأدیب و تطهیر است، نه اخزاء و اهانت.


عذاب مهین کافرانراست ایشان که جاوید در دوزخ بمانند، و مومنانرا اگر عذابى رسد بر سبیل تمحیص و تکفیر بود یک چندى، وانگه از پس آن رحمت ابدى و عزت سرمدى و نعمت جاودانى.


و إذا قیل لهمْ آمنوا بما أنْزل الله قالوا نوْمن بما أنْزل علیْنا و چون جهودان را گوئید ایمان آرید به قرآن که به محمد فرو فرستادیم ایشان گویند ما ایمان بدان آریم که بما فرو فرستادند بزبان عبرى یعنى توریة.


و یکْفرون بما وراءه و هو الْحق مصدقا لما معهمْ اى بما سواه، و بهر چه بیرون از توریة است کافر میشوند. الله تعالى ایشان را باین گفت دروغ زن کرد گفت.


قلْ فلم تقْتلون أنْبیاء الله منْ قبْل إنْ کنْتمْ موْمنین أى ان کنتم معتقدین للایمان فلم رضیتم بقتل الانبیاء؟ اگر به توریة ایمان دارید در توریة کجاست که پیغامبران را کشید؟ و چرا کشید ایشان را؟ مفسران گفتند هر چند که ایشان قتل پیغامبران نکرده بودند لکن پدران ایشان کرده بودند، و ایشان بدان رضا میدادند و مى‏پسندیدند، و پدران را بدان معنى دشمن مى‏نگرفتند. و لو کانوا مومنون بالله و النبی و ما انزل الیه ما اتخذوهم اولیاء، و به قال النبى ع من حضر معصیة فکرهها کان کمن غاب عنها، و من غاب عنها فرضیها کان کمن شهدها.


و لقدْ جاءکمْ موسى‏ بالْبینات این همچنانست که جاى دیگر گفت قدْ جئْتکمْ ببینة منْ ربکمْ موسى گفت: آمدم بشما و پیغام راست و نشانهاى درست آوردم و آن نشانها نه بودند، چنانک در سورة النمل بیان کرد: فی تسْع آیات إلى‏ فرْعوْن و قوْمه و تفصیل آن در سورة الاعراف است و هى العصا و الید و الطوفان و الجراد و القمل و الضفادع و الدم و البحر و السنون و نقص الثمرات. اما آنچه در سوره بنى اسرائیل گفت و لقدْ آتیْنا موسى‏ تسْع آیات بینات آن نه آیت دیگر بود جز از این که از پیغام حق به بنى اسرائیل آورد و هى ان لا تشرکوا بى و لا تسرقوا، و لا تزنوا، و لا تقتلوا النفس التی حرم الله الا بالحق، و لا تسحروا، و لا تقربوا مال الیتیم، و لا تسعوا ببرى الى السلطان، و لا تعدوا فى السبت و لا تأکلوا الربا.


و لقدْ جاءکمْ موسى‏ بالْبینات ثم اتخذْتم الْعجْل منْ بعْده و أنْتمْ ظالمون‏


موسى پیغام حق بگزارد و نشانهاى روشن باز نمود و وعده‏اى را که الله تعالى او را داده بود، از میان ایشان بیرون شد پس چون باز آمد ایشان گوساله پرست بودند. رب العالمین گفت اگر آن گفت شما راست که نوْمن بما أنْزل علیْنا پس چرا گوساله پرست شدید و در کتاب توریة شما را از شرک نهى کرده‏ام و بتوحید فرموده، اینست ستم عظیم و بیدادگرى که شما بر خود میکنید.


و إذْ أخذْنا میثاقکمْ و رفعْنا فوْقکم الطور این عهد و پیمان آخرست نه پیمان اول، و با هر قومى از فرزندان آدم دو پیمان رفته است و دو عهد بریشان گرفته‏اند یکى روز میثاق خداوند عز و جل ایشان را از کتف آدم بیرون آورد و عهد گرفت بریشان که أ لسْت بربکمْ قالوا بلى‏؟ آن عهد اول است. و عهد آخر که هر پیغمبرى با قوم خویش پیمان بست و عهد گرفت بریشان که اعْبدوا الله و لا تشْرکوا به شیْئا و عهد موسى با قوم خود آن بود که من شما را کتاب آوردم بپذیرید و بآن کار کنید. پس چون کتاب آورد نپذیرفتند، رب العالمین، کوهى را فرمود تا از بیخ برآورد و بر زبر ایشان معلق بیستاد.


و گفتند ایشان را که اسْمعوا اى افهموا، و قیل اعقلوا و اعملوا به معنى آنست که پیغام ما بنیوشید و دریابید، و بآن کار کنید. ارباب معانى گفتند سخن که شنیدنى بود اول بسمع بنده فرو آید، آن گه بمنزل فهم رسد تا بداند، آن گه بمرکز عقل رسد تا دریابد، پس اگر اقتضاء عمل کند بنده بدان عمل آرد، پس رتبت اول سماع است و رتبت آخر عمل. آن کس که تفسیر اسْمعوا اعملوا بکرد بآخر مراتب نگرست و آن کس که افهموا معنى نهاد یا اعقلوا ببعضى وسائط نظر کرد.


قالوا سمعْنا و عصیْنا چون ایشان را گفتند دریابید و بآن کار کنید ایشان جواب دادند که سمعْنا و عصیْنا یعنى که بزبان گفتند سمعْنا اما بدل گفتند عصیْنا. وهب منبه گفت: در توریة خوانده‏ام که رب العالمین گفت یا عبادى المذنبین الخاطئین الغافلین، کم الى کم؟ کم و کم اقیل عثراتکم عثرة بعد عثرة؟ و کم اعفو عن فضائحکم و سوآتکم؟ فضیحة بعد فضیحة و سوأة بعد سوأة؟ و کم و کم امهلتکم و امهلکم و ادعوکم الى ما هو خیر لکم؟ و لا اسلبکم نعمایى و لا اهتک عنکم استارى؟ ثم قال سبحانى ما ارأفنى بخلقى!» و أشْربوا فی قلوبهم الْعجْل اى اشربوا حب العجل فى قلوبهم. سعید جبیر گفت دوستى گوساله چنان در دل ایشان نهاده بودند که آن گوساله را بسوهان بسودند آن گه در دریا بپراکندند، ایشان در آن آب افتادند و نهمار از آن میخوردند تا آن رویهاشان زرد گشت بکفْرهمْ اى فعل الله ذلک بهم عقوبة لکفرهم، کقوله بلْ طبع الله علیْها بکفْرهمْ یکى از بزرگان دین گفت: عجل بنى اسرائیل معلوم است و عبادت آن شرک مهین، و عجل این امت دنیاء شوم است و دوستى آن شرک کهین.


قلْ بئْسما یأْمرکمْ به إیمانکمْ إنْ کنْتمْ موْمنین این تکذیب جهودان است بآنچه گفتند: نوْمن بما أنْزل علیْنا میگوید پیغامبر من ایشان را گوى بئْسما یأْمرکمْ به إیمانکمْ شما مى‏گویید به توریة و به موسى ایمان آوردیم آن ایمان شما به توریة و به موسى ببد چیزى میفرماید که کافر شدید به قرآن و به محمد، إنْ کنْتمْ موْمنین یعنى لو کنتم مومنین ما عبد تم العجل و انما یعنى بذلک آباءهم، فانهم عبدوا العجل، یقول الله تعالى کذلک معاشر الیهود و المخاطبین لو کنتم مومنین بما انزل علیکم ما کذبتم محمدا صلى الله علیه و آله و سلم.